متن ادبی زیبای ولادت حضرت معصومه (س)
حضرت معصومه (س) و برادر بزرگوارشان امام رضا (ع) هر دو از مادری به نام نجمه خاتون که از مهاجران بودند متولد شدند و در محضر مادری پاک و تقیه به گونه ای رشد و پرورش یافتند. تمام مسلمانان در گرفتاری ها و مصیبت ها به ایشان پناه میبرند و شفاعت می جویند.
حضرت معصومه نمونه ی بارز یک بانوی کامل بودند. ایشان در دوران کودکی مصبیت بزرگ شهادت پدر را با تمام وجود لمس کردند و سپس تحت مراقبت برادرشان قرار گرفتند و در اوج جوانی و بر اثر بیماری از دنیا رفتند. حرم مطهر ایشان در شهر قم همچون نگینی زیبا و درخشان میدرخشد.
مرقد مطهر ایشان هر ساله شاهد میلیون ها زائر از تمام دنیا می باشد که همچون خورشید تابان و درخشان مهر و نور گرمش را نثار شیفتگانش میکند. به مناسبت فرا رسیدن ولادت آن حضرت بزرگوار مجموعه ای از ناب ترین متن های ادبی در وصف حضرت معصومه سلام الله را در اختیارتان قرار داده ایم، امید است با خواندن این بخش از رویش و متن های زیبا لذت کافی را برده باشید.
_-_-_—♥️ ♥️ ♥️—_-_-_
زیر باران، ای معصومه آسمانی،
دروازه های عشق و آرزویم را تنها به روی تو گشاده ام.
تنهای تنها، به روی تو.
وقتی گذشته از همه زندگی، از همه هست و نیست،
از تمامِ بودنها و نبودنها و زنان و مردان و دنیایشان،
خسته و رهیده از همه، نگاه در نگاهِ کبوترهای عاشقِ حرمت می دوزم؛
چنان رها می شوم و از «من»ها خارج که در «صحنِ آراسته به چراغ و آب و آیینه ات» غرق می شوم.
و آهسته از مرز حرفهای مکرر زندگانی ام، حس می کنم؛
«بر آستان جانان، گر سر توان نهادن»
«گلبانگ سربلندی بر آسمان توان زد».
امروز، روز میلاد توست و من
به یاد و آرزوی لحظه های شیرینِ با تو بودن،
باز غرق می شوم.
برایت حرفها دارم.
اما وقتی صدای نقاره ها را می شنوم، که از بلندای مناره های سپید، دریچه ای به وسعت تمام عالم در قلبم باز می کنند؛
باز هستی ام را گم می کنم.
_-_-_—♥️ ♥️ ♥️—_-_-_
روز میلاد توست و تو روشنی به ما هدیه میدهی و ما با دستانی پر از روشنی، از این حُسن بازمیگردیم؛ با دلهایی که در حوضچه چشمانمان با آب دیده تطهیر شده است.
روز میلاد تو هر روز در ما تکرار میشود، ای تکرار روشنی در روح و روان ما!
میلاد مسعود حضرت فاطمه معصومه(س) بردوستداران حضرتش مبارکباد….
_-_-_—♥️ ♥️ ♥️—_-_-_
امروز، از حریم حرمت که گذشتم، انگار عطر حضور ملکوتیان که آمده بودند تا ضریحت را غرق «گلاب» کنند، چون نسیمی خنک روح را نوازش می داد.
انگار، گنبد طلایی ات، درخشان تر از همیشه می درخشید.
و گویا، صدای بال زدنهایی با طبقهای پر از نبات، می آمد که دلهای بی قرار را آرام و تاب دهد.
و امروز، در تولد معصومانه تو، تو که از رنجهای هارونی، جز عشق ترجمه نکردی،
که عطر لاله های سرخ و مهربانِ هجرت را، به جانِ شهرم دمیدی، مشتاقانه سر بر آستانت می سایم.
تو، بوی زینب می دهی. بوی کربلا، بوی حسین(ع) و رضا(ع) و قم عِطر وجود تو را.
و عطر غربت تو،
در سپیده دمان طلوع، چونان نرگسی مست از شور عشق، سر برمی آورد.
و حالا، حس می کنم
تمام خلایق بوی خوب تو و خاندانت را حس می کنند، نه با یک درک دنیایی که با یک حقیقت شیرین.
_-_-_—♥️ ♥️ ♥️—_-_-_
معصومه خاندان عصمت،
همه این آراستنها و پیراستنهای حرم، برای توست؛
چراغی بر دلهایمان بتابان «مبادا که راه را به بیراه طی کنیم» و در تاریکی های غروب، دور از حسِ تبلور مغرب، گم شویم.
هنوز هم،
در یک بُهت، مانده ایم، در تفسیر جلوه ای از هر آنچه که در دلمان می گذرد.
_-_-_—♥️ ♥️ ♥️—_-_-_
آرام آرام، بر پهنه کویر حضور پرولایت شکوفه می دهد؛ غربت به یمن غریب معنا می یابد.
دلم می خواهد برایتان از بانویی سخن بگویم که خیال سبزتان نیمه شبی بر اقامه ی سبزش سلام می دهد و در آینه حرمش چهره آراید.
برایتان از بانویی سخن می گویم که همانند زینب علیهاالسلام که برای قیام قربانی داد و خورشید عاشورا را با صبرش تعریف کرد ، او هم با قدمهای پرحیاتش ، به سرزمین کویری قم حیات بخشید و در رگ ایرانیان خون حمایت از ولایت را جاری ساخت.
برایتان از بانویی سخن می گویم که به یمن حضورش ، شهر قم ، مرکز صدور علم و دانش علوی شد و محل رشد و بالندگی.
برایتان از بانویی سخن می گویم که بارگاه زیبایش ، پناهگاه دل های عاشقی است که شب های چهارشنبه در جمکران بیتوته می کنند. به نیابت از شیعه در نیمه شب های کویری قم ، سر بر آستان حرم حضرت دوست می سایند و برای ظهور گل نرگس دعا می کنند و از بانوی کرامت ، برای شکوفه دادن درخت اجابت استمداد می طلبند.
_-_-_—♥️ ♥️ ♥️—_-_-_
معصومه …
معصومه تفسیرمعصومیت است که روزگاری در مدینه طلوع کرد، معصومه اقامت غربت است در روزگار غربت نگاه ها، معصومه تفسیر بلند تبعیت است از ولایت.
معصومه نگاه سبزی است که از معصومیت سرچشمه می گیرد، معصومه، روزگار دلدادگی است و از غربت به قربت رسیدن.
معصومه ترجمان بلند عاشوراست و قصه ی با زینب هم سفر شدن.
معصومه فلسفه شیدایی است و غزل ماندن و بودن ، معصومه نگین ایران است که درقم ، شهر اقامه می درخشد.
معصومه ضریب بالای ارادت به ولایت است ، معصومه ، قصه ی بلند مدینه تا مشهد است.
معصوم انتهای متبلور است. معصومه سر سلسله ی تنهایی است ، معصومه فانی فی الله است…
صغری باقری
_-_-_—♥️ ♥️ ♥️—_-_-_
همه جا حرف آمدن توست
جاده ها، تمام مسیر آمدنت را بی وقفه دویده اند از شوق؛ مدینه تا قم، همه جا حرف تو، آمدن توست.
می گویند آمده ای تا حنجره ابدیت، جاودانگی خاندان کرم را تا همیشه فریاد کند. آمده ای تا عشق را، قدم به قدم به کمال برسانی.
بانو! ای میراث دار غربت و رنج! شانه های زمین، کوله بار رنجت را عاشقانه بر دوش خواهد کشید و تاریخ، رد قدم هایت را در مسیرها و جاده ها خواهد پیمود. از این پس، تمام پرده ها، راز تو را نجوا می کنند.
بانو! آمدنت، مرهمی است بردل های خسته، آمدنت، یک اتفاق شیرین است؛ در تکرر روزهای خسته زمین.
_-_-_—♥️ ♥️ ♥️—_-_-_
در هوای مهربانی ات
کبوترانه بال گرفته ام در هوای یکریز مهربانی ات تا دست هایم را به دامان پر از کرامتت بیاویزم، تا چشم های مشتاقم را به پنجره مهربانی ات دخیل ببندم.
تو را می شناسم از دور؛ تو را که آمده ای تا عشق را، به دل ها هدیه کنی و لبخند را به لب ها بیاوری. تو را می شناسم، بانوی بزرگوار قم! چندی است در هوای تو نفس می کشم. بهارانه آمدنت، بر همه هستی، خجسته باد!
_-_-_—♥️ ♥️ ♥️—_-_-_
انتظار به سر می آید و شمیم دلنوازی ، خانه خورشید را فرا میگیرد
خنکای حضور دوباره فاطمه (س) در فضای مدینه جاری می شود و کوثر فاطمی، جوشیدن میگیرد
به کوچه باغ های حرم تو پناه می آورم و در سایه سار ملکوتی آن نفسی تازه می نمایم
کنار نهر استجابت می نشینم و قطره ای می شوم در آبی زلال اشک های زائرانت
ضریح نورانی ات را در آغوش میگیرم و از بین شبکه های آن، مزار مطهر تو را تماشا می کنم
باورم نمی شود…
آیا به این سادگی به زیارت تو آمده ام
تو که زیارتت ، همسان زیارت یاس گمشده مدینه است
_-_-_—♥️ ♥️ ♥️—_-_-_
یا کریمه ی اهل بیت و یا خواهر امام رئوف
به یمن میلادتان ، ذره ذره نور میشویم و قطره قطره حضور
و دل را به سرای کرامتتان دخیل میبندیم تا در روز مقدس تولدتان ، با دست های پاکتان تطهیر شویم
بانو ! روز میلاد تو،کبوترانه مهمان حرمت می شوم،
دانه های عشق از صحن و سرایت برمی چینم و دور تا دور گنبد طلایی ات می گردم و این گونه جشن می گیرم.
پیش از خورشید، گنبد طلایی توست که هر روز طلوع می کند.
صبح شهر قم مدیون توست؛ مدیون خورشیدی که شب نیز بر فراز شهر آشکار است.
روز میلاد تو ، کبوترانه مهمان حرمت می شوم.
جشنی است که همه در آن دعوتند؛ کوچک و بزرگ، پیرو جوان؛
دور تا دور حرم تو چرخ می زنند و چرخ می زنند و نگاه مهربان و نوازشگر تو ، پر و بال دلشان را نوازش می کند.
زیارت نامه خواندنِ این روز ، حال و هوای دیگری دارد.
روز میلاد توست و تو روشنی به ما هدیه می دهی و ما با دستانی پر از روشنی ، از این حُسن بازمی گردیم؛
با دل هایی که در حوضچه چشمانمان با آب دیده تطهیر شده است.
روز میلاد تو هر روز در ما تکرار می شود، ای تکرار روشنی در روح و روان ما!
مثل بهار ، ناگهان می رسی همه پنجره ها را به آغوش باغچه ها می کشانی.
با آمدنت ، بهار بر شانه ابرها می ایستد و همه درختان گمشده را فریاد می زند.
وقتی از تو می نویسم ، کلمات می خواهند از خوشحالی بال در بیاورند.
تو که متولد شدی ، خاک ، خشکسالی را فراموش کرد و همه شعرها شکوفه دادند.
تو که آمدی ، آسمان در حاشیه امن لبخندهای تو به باران نشست و صدایت را همه رودخانه ها آواز کردند
تا در گوش همه درختان بخوانند.
تو که آمدی ، همه ترانه ها عاشقانه شدند و شعرها از لبخند شروع شدند.
تو که لبخند زدی همه آیینه ها شکوفه دادند و خاک درخت شد و شعله ها باران رحمت.
_-_-_—♥️ ♥️ ♥️—_-_-_
زینب وار
بانو! آمدی تا غربتِ غریبِ این برادر، با قدمهای انتظار و شوق شما، رنگ دیگری بگیرد.
آمدی تا هجرت بهارگونه و رسولْ مانندت، ذره ذره این خاک را توتیای اهل نظر کند.
زینب وار آمدی تا هیچ کجا بیچراغ نماند و دنیا دوباره برای خواهری، داستان حماسی دیدار برادری را بنویسد که پر از آیه های تماشاست؛ و تاریخ، برای هر کودکی، لالایی روشن لحظه های انتظار شما را زمزمه کند، تا او بیاموزد رسم عشق ورزیدن را.
در مدینه متولد شدی، اما شهرت، شهر دیگری است
در مدینه به دنیا آمدی؛ اما خانه تو شهر دیگری است؛ خانه تو آنجایی است که شما را با او میشناسند و او را با شما. تو فرزند موسایی علیه السلام و مادر این زمین؛ خواهر رضایی علیه السلام و همه کس این مردم؛ شفاخانه دلشان، قوت قلبشان، نشان راه و نور چشمانشان.
درست است که در مدینه به دنیا آمدی، اما شهر شما حالا مأمن اهل بیت جدتان شده و خانه هر مؤمنی که به آفتاب ایمان دارد؛ حتی اگر در پشت ابر باشد.
در کتاب خاطره جغرافیایی زمانه، این شهر، بی شما نامی ندارد؛ هر چند قدمتی به درازای قامت تاریخ باستان داشته باشد.
چه خوب شد که آمدی!
بانو! آمدی تا شفیع این مردم باشی و سزاست که همه اهل ایمان، به سفارش شما مزه بهشت را بچشند.
بانو! چه خوب شد که آمدی!
_-_-_—♥️ ♥️ ♥️—_-_-_
باز دلم به غوغای نسیم خوش رحمت از نگین درخشان قم ، هوائی گشته …
باز دلم دیوانه وار به در دیوار قفس می کوبد تا منفذی بیابد …
باز دلم چون چراغ خاموشی خود را به نور منیره مقدسی جلا می دهد .
باز دلم غم و درد را بر باد نسیان سپرده و گوئی دست رحمتی در این دیار غربت سرمازده ، یافته است .
باز دلم به سان پرنده ای آسیمه سر ، از بند و اسارت سینه ملول خویشتن گریخته، به سوی کویری که به فیض حضور کریمه ی اهل بیت(س) به دریای عشق مبدل گشته، پر می کشد.
باز دلم وز شور و شوق بهار، در کویر خویشتن بارانی می شود.
میلاد فرخنده بانوی کرامت حضرت فاطمه معصومه (س) مبارک باد
_-_-_—♥️ ♥️ ♥️—_-_-_
انارترین صبح تاریخ
آینه موج برداشت و تاریخ به عقب برگشت. هاله ای از ابهام خاطر تاریخ را به یاد رویدادی در شهری آشنا انداخت. کوچه ها همان کوچه، خانه ها همان خانه، و فاطمه همان فاطمه…
گویا روز ما تکرار شده بود و فاطمه ای بر آسمان آغوش مردمی، می درخشید. آن هم در خانه ای که در و دیوارش زنگ محبت داشت. ان روز آسمان ابری نبود، هیچ چکاوکی نغمه خود را حبس نمی کرد، هیچ حوضی بدون ماهی موج نمی زد و هیچ نسیمی بدون سلام به سرو نمی گذشت. درب خانه ها روبروی هم باز می شد و عابران با لبخند و سلام به هم صبح بخیر می گفتند. شهر، شهر پیامبر (صلی الله علیه و آله) بود.
اول صبح سایه ها قد می کشیدند و اقاقیها سرود لبخند می خواندند، یاس ها با نوازش خورشید با ناز از خواب بیدار می شدند و اینها همه به پاس یاس بهشتی و خیر کثیر خداوند فاطمه (سلام الله علیها) بود. انارترین روزهای خدا صبح شان را با درود بر او می آراستند. تقویم پر برگ تاریخ، گذر عمر را با صلوات بر خاندان و فرزندان او روز شمار می کرد. جویبارترین نهر فرات مهریه او بود که همه نهرهای روان با نام او جویش و پویش می آغازید.
که او فاطمه اطهر (سلام الله علیها) بود. زهرای نامدار تاریخ و بانوی مهربان شفاعت و اینک خانه موسای فرعون شکن مدینه، به نور فاطمه ای دیگر نور باران شد. دختری که استواری قامت پدر بود و زینت طبع برادری طوس آرای. برادر و خواهری که شمع و پروانه هم بودند و در کنار هم دو مصرع یک شاه بیت معصومه (سلام الله علیها) و رضا (علیه السلام)؛ ملیکه و سخا؛ دردانه و وفا؛ گنجینه و صفا و هر دو راضی به حکم قضا.
رویش مدیا