بغض و ناراحتی همه مردم برای تلف شدن پیروز یوزپلنگ ایرانی و احتمالا بد و بیراهی که گوشه و کنار به کادر دامپزشکی و سازمان حفاظت محیط زیست و… سر این مساله زده میشود. برای من خاطره همراهی رسانهای چند ساله با مجموعه پارک ارم را زنده کرد.
یادم میآید در آن ماهها به ویژه به خاطر جو رسانهای سنگینی که از آن سوی مرزها و برخی جاسوسان زیست محیطی تحمیل شده بود؛ هر بیماری طبیعی یا حتی تلف شدن یک جانور بخاطر اتمام عمر طبیعی آن میتوانست به یک جالش تمام عیار رسانهای برای مجموعه تبدیل شود.
به ویژه اینکه باغ وحش اقامتگاه حیوانات آسیبدیده و یا ربوده شده از طبیعت، پس زده شده از گله و والدین و بسیاری از جانورانی است که به دلیل نقصهای مادرزاری یا محیطی توان زیست آزاد در محیط زیست خودشان را ندارند و ریسک مرگ شان بالاتر است.
مدیرعامل وقت ارم که به دلیل پاندمی
کرونا عملا هیچ درآمدی هم از باغ وحش و مجموعه پارک نداشت گاهی برای درمان یک شیر یا ببر مجبور میشد، علاوه بر هزینهکرد ده ها میلیون تومان، چند شبانه روز شخصا کنار قفس آن بایستد و از تلاش دامپزشکان حمایت کند.
چقدر استرس و دعا و نذر و نیاز … بماند!
اما در آن تجربه چند تا مطلب مهم یاد گرفتم که معمولا پشت پرده غم و شادی عموم مردم پنهان میماند.
۱- حیات وحش و تجارت آن به بهانه حفاظت، یکی از بزرگترین مافیا و درآمدهای کنونی ایران و جهان است. به این خاطر سالهاست جریانسازی خبری در ایران عمدتا با این رویکرد سابقه داشته تا خروج وحوش را تسهیل نماید.
۲- دزدی، کارچاقکنی، جاسوسی و خربکاری عادی و ژنتیک توسط همین جریانها سکه رایج این تجارت کثیف است.
۳- سیاستهای انحصاری استعماری اتحادیههای اروپایی و آمریکایی باغ وحش و محیط زیست، کشورهایی مانند ایران را صدها گام در پژوهش و اقدام و تجهیزات در زمینه تکثیر و نگهداری و درمان حیات وحش عقب نگه داشته و دامپزشکی ما صراحتا باید به افکار عمومی اعلام کند در این زمینه در حال آزمون و خطاست.
۴- برندینگ پروژههای تحقیقاتی که هنوز چشمانداز روشنی برای موفقیت آن نیست. مثل همین تکثیر یوز آسیایی در اسارت.
با نامگذاری های عجیب و غریب و سمبلیک مثل ایران و… در بستر جامعه حساس و آسیب دیده و تحت تهاجم ما اگر از سر غفلت نباشد قطعا خیانت است.
کشور ما چه از نظر تجهیزات و چه نیروی انسانی در ابتدای راه تکثیر و توسعه و احیا نژاد وحوش است و از این منظر گره زدن تحقیقات توسعهای با انتظارات و حساسیتهای افکار عمومی یک چماق سرکوب علم و یا پازل زنجیره غم است.
۵- برندسازی از یوزپلنگی که محبوب و نمادین شده بدون توجه به وضعیت سلامتی آن و بیماری های مادرزادی که ابتدائا باعث تلف شدن دو همزاد دیگر او نیز شده بود. نشانه ضعف سواد و سیاستگذاری رسانه ای در سازمان حفاظت محیط زیست و خطا و بی توجهی کامل به مدیریت افکار عمومی در بخش هایی از رسانه ملی یعنی صدا و سیما است. خطایی که در اظهارات برخی مجریان برنامه های صبحگاهی همین امروز نیز خودش را نشان داد.
اینکه در کشور ما هیچ جایگاهی برای رصد نبض مسائل حساسیت برانگیز در افکار عامه وجود ندارد و اخطارهای لازم به انواع تریبون ها در مورد مسائل مختلف آن داده نمی شود، انکه نه فقط درباره توله پوزپلنگ، هیچ دماسنج افکار عمومی در هیچ زمینه ای وجود ندارد و هر تریبونی می تواند اخلاق و اعصاب مردم را ناامن کند؛ از مسائلی است که جای خالی آن همیشه حس می شود