اما چیزی که بیش از هر مسالهای باعث تاسف مضاعف و حسرت دغدغهمندان رسانه ای ایران میشود اینکه هنوز هم مجموعههایی چون همسران که نزدیک به سی سال از سرایش آن گذشته و در ادامه #خانه_سبز هیچ بدیل و به روز شدهای در تلویزیون ایران نیافتهاند.
به عبارت دیگر جای ارائه سریالهای طراز یک #زندگی آرام و مهربانانه که در پی بهبود روابط انسانها و رفع چالشها ( #تاب_آوری ) در جامعه بدور از شعار زدگی و سانتیمانتالیزم باشد، کجاست؟واقعیت این است که در سه دهه ای که از همسران و خانه سبز میگذرد ، همچنان کشف نیازهای مهم در پیچ و خم آمارها و گزارشکارها منوط به به رویدادهای شخصی مثل ترکیب شاعرانه بیرنگ و رسام باقیمانده است.
خوب میدانیم که بخشی از علاقه نسل ما به #نوستالژی هایش مربوط به محدودیت انتخاب ما در زمان خود بوده و هست و گرنه حتی همسران و خانه سبز نیز در زمان ما برای نسل جدید جذابیتی ندارد اما همین قدر هم میتوان پرسید که کارکردی این سریالها در زمان خودشان داشتند(که کارکرد بسیار مهمی هم بود در نقشه جامع رسانه به ویژه در سازمان #صدا_و_سیما به چه کسی سپرده شده و در میان ده ها شبکه دیداری و شنیداری ، خروجی سی ساله این سازمان در حوزه الگوسازی خانوادگی ، چند مثال قوی در این حد دارد؟
وقتی از همسران و خلوتی خیابانها و قیامت جشن نیکوکاری در زمان پخش قسمت قصه مش رجب در اسفند ۷۳ صحبت میکنیم بیش از یک رویداد خاطرهانگیز حسرت مند قدرت رسانه و مرجعیت رسانه هم هستیم.اینها چیزهایی است که مع الاسف درباره آن کمتر گفتگو میشود و در چرخه معیوب نگاه سیاسی به رسانه و شیدایی و شیفتگی و نفرت از آن جای خالی اش حس نمی شود.
درگذشت آقای کاویانی فرصتی برای باز طلب کردن این نقش فراموش شده در تلویزیون است.ردیابی یک زندگی روزمره استاندارد اما جذاب نشان دادن خود مردم به آنهاهمین قدر هیجان انگیز