داغ‌ترین‌ها

تقویت مغز و حافظه با تمرین جالب لمس سکه! گلزار زمان پخش فصل دوم پانتولیگ را اعلام کرد طرز تهیه حلواهای پرطرفدار؛ از ساده مجلسی تا زعفرانی برای ختم عکس دیده نشده مریم سعادت در جوانی؛ بعد ۳۷ سال سلامت خانواده را با محصولات پروتئینی خانگی دهکده پروتئین تضمین کنید “تکرر ادرار در زنان” چیست و چگونه درمان می شود؟ خانه داوود میرباقری بعد فوت همسرش طرز تهیه تن ماهی خانگی، خیلی خوشمزه تر از تن کارخانه ای معنادارترین واکنش به فوت زینب علیپور خبرنگار همراه دارو چه نوشیدنی بخوریم؟ خبر جدید ده نمکی درباره بازیگران اخراجی های ۴ عکسی از بهاره سرگلزایی که بعد فوتش پربازدید شد آموزش کتلت بادمجان رنده شده؛ غذای فوری فوتی نونی خوردن چای مونده، چه ضرری داره؟ اسم فرزند مهسا طهماسبی+ عکس بعد زایمان خانم بازیگر پخت کتلت ایتالیایی به ۳ روش رژیمی، با فر و ماهیتابه دونفره خیلی صمیمی مه لقا باقری با یک مرد جذاب زندگی و رفتار صحیح با بیمار دوقطبی پیامهای جوکری شاهرخ استخری و سحر ولدبیگی به هم حرفهای تازه منتشر شده درباره محمدرضا گلزار که وایرال شد

3

سرباز کوچک خدا در این شب قدر

  • کد خبر : 34083
  • 10 فروردین 1403 - 21:12
سرباز کوچک خدا در این شب قدر
همین یک واقعه کافی نیست برای آن که عاشقش شویم و از او بخواهیم هوای دل ما را بقدر این بچه گربه داشته باشد

امشب قصد دارم قبل از قرائت ۱۰۰۰ وصف از نام خدا در دعای جوشن کبیر ، مناجات شب_قدر م را با این جمله شروع کنم … به سمت آسمان نگاه کنم و فریاد بزنم ای خدایی که تمام کائنات را برای نجات یک بچه_گربه بسیج کردی ، امشب مرا هم از خودم ، از دیگران ، از شیطان ، از فقر ، از بیماری ، از بی آبرویی و از بی دینی و بدی نجات بده !

این چند روز این قدر باد و باران آمده بود، که آبی در شیشه‌شور ماشین نمانده بود. امروز بعد از ظهر که رفتم تا سوار ماشین شوم متوجه شدم ، گویی دیشب دوباره باران آمده و شیشه کثیف کثیف است. قدری جلوتر رفتم و با چیز عجیبی روبرو شدم که بی سابقه بود‌‌. چند یاکریم یا کلاغ با شیشه‌ی جلو چنان کار خرابی کرده بودند که آن طرف شیشه اصلا قابل دیدن نبود.تو گویی این ماشین دو ماه است در قفس پرندگان بوده و یک فوج پرنده هیچ جایی برای قضای حاجت جز روی این شیشه نداشته‌اند.


با آن که عجله داشتم مجبور شدم ماشین را روشن کنم و آن را به سمت شیر آب ببرم که بشود روی شیشه را بشویم و منبع شیشه شور را هم پر کنم.
ماشین را که روشن کردم صدای گربه به گوش رسید. زیر صندلی را نگاه کردم. صندوق عقب ، زیر ماشین را… صدا خیلی نزدیک بود اما مشخص نبود از کجاست؟


بالاخره پس از شستن شیشه مجبور شدم درب کاپوت جلو ماشین را باز کنم.شاید باورتان نشود. بچه گربه داخل موتور ماشین بود و انگار دیشب همین جا به دنیا آمده بود. بعد از یک ربع جنگ و گریز بچه گربه از موتور به رینگ ماشین آمد تا با کمک صدرا و پدر آن را به طبیعت برگردانیم.

بیشتر بخوانید
امیر کبیر و معمای نوسازی ایران


نمی‌دانم این بچه گربه چه جوری به داخل موتور رفته بود اما به هر حال اگر راه می افتادم ، مرگ آن از گرما یا در اتوبان زیر لاستیک ماشین ها به نحو وحشتناکی قطعی بود.
از عصر تا حالا دارم به حکمت خدا فکر می‌کنم. باران را مسئولیت می‌دهد ؛ گِل ببارد. پرنده‌ها را دستور می‌دهد یک مرتبه به اندازه یک ماه کار خرابی کنند. همه و همه برای حفظ یک بچه گربه تازه متولد شده از مرگ!
این خدا واقعا خواستنی نیست؟


همین یک واقعه کافی نیست برای آن که عاشقش شویم و از او بخواهیم هوای دل ما را بقدر این بچه گربه داشته باشد همان بزرگی که زمین و زمان را برای زنده ماندن یک بچه گربه بسیج می‌کند!
چگونه از تو نا امید باشم ای حافظ جان‌ها و زنده کننده روان‌ها …

لینک کوتاه : https://rouyeshemrouz.ir/?p=34083

برچسب ها

خبرهای مشابه

ثبت دیدگاه

مجموع دیدگاهها : 0در انتظار بررسی : 0انتشار یافته : ۰
قوانین ارسال دیدگاه
  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.

برچسب‌ها