جدید ترین اسامی دخترانه ایرانییکی از دغدغه های حساس مهم هر پدر و مادری انتخاب اسم برای فرزندشان است چراکه هر دو دوست دارند شایسته ترین نام را روی فرزند خود بگذارند البته باید گفت هر پدر و مادری معیارهای خاصی برای این انتخاب مثل پر معنا بودن ، مذهبی بودن ، جدید و امروزی بودن، ایرانی بودن و آسان و روان بودن دارند. بسیاری از آنها قبل از تولد فرزندشان به دنبال سرچ اسامی باکلاس و زیبا هستند به همین علت است که این کار یکی از پرچالش ترین کارها برای هر پدر و مادری تلقی می شود.چنانچه شما نیز از آن دسته افرادی هستید که طالب انتخاب بهترین نام برای دختر خود هستید در این بخش از نمناک ما را همراهی کنید تا اسامی منتخب و زیبای دختر در سال جدید ۹۹ را ببینید و از بین آن مناسب ترین و شایسته ترین نام را برای دختر خود برگزینید. زیباترین اسم های دخترانه باکلاس به همراه معنیاسم دخترانه ایرانی با (الف)ارون: شاد و شادماناصیلا: بانوی با اصالتامانه: اطمینان و آرامش قلب، دختری که وجودش مایه قوت قلب است امینه: مؤنث امین ایرانا: ایران + ا (پسوند نسبت)، منسوب به ایران، مربوط به ایران، ایرانی اِلِنا: هلن و هلنا اَنوشا: بیمرگ و جاویدان امیرا: بانوی حاکم اسنا: بانوی بزرگوار و بلندمرتبه ابتسام:تبسم،لبخندزدن آترین: آذرین مانند آتش، زیبا و پر انرژی اسم دخترانه ایرانی با (آ) آدرینا: آتشین، سرخ رو، دختر زیبا رو، بانوی آتشین آرمانا: امیدوار، آرزومند آدونیس: آدنیس، گلی به رنگ زرد و قرمز که فقط هنگام تابش خورشید باز می شود. آرشیدا: بانوی درخشان آریایی، بانوی آراسته و درخشان (آر به دومعنی به کار می رود:اول مخفف آریایی و دیگری مخفف آرا به معنای آراینده) آذین: زینت، زیور، نام یکی از فرماندهان سپاه بابک خرم دین، نام پهلوانی در ویس و رامین آریانا:منسوب به آریا، آریایی، نام قدیم ایران آرمیس: روشن، پاک و جاودان، نام پسر زئوس و مایا آرامیس:آرامش ، راحتی آتوسا: نام دختر کوروش پادشاه هخامنشی و به معنی قدرت و توانمندی است. اسم ریشه یونانی دارد اما از گذشته دور در فرهنگ ایرانی بوده است. آرام: سکون، ثبات، آسایش، طمأنینه، صلح، آشتی، راحت، (در قدیم) مایه ی آرامش، آرامش بخش، تسلی بخش – آهسته ساکت سنگینی و وقار مکان خلوت آریسان: مرکب از آری به معنای آریایی بعلاوه پسوند مشابهت، دختری که مانند آریاییان اصیل و نجیب است. آرشیدا: بانوی درخشان آریایی، بانوی آراسته و درخشان (آر به دومعنی به کار می رود:اول مخفف آریایی و دیگری مخفف آرا به معنای آراینده) آتیه: آینده آراگل: آراینده گلها، زیبا کننده گلها آروشا: درخشان، نورانی، باهوش، نام دختر داریوش سوم آریانا: منسوب به آریا، آریایی، نام قدیم ایران آزالیا: گلی خوشبو که معمولاً به شکل قیف یا زنگوله است و به رنگ های سفید، صورتی، زرد، قرمز، و ارغوانی دیده می شود آسمان: فضای بالای سر که آبی رنگ به نظر می رسد، نام روز بیست وهفتم از هر ماه شمسی در ایران قدیم آرمیلا: اسم دختران در ایران باستان (شاهدخت) آزیتا: آزیتا نام دخترانه ی ایرانی ای است به معنی «الهه ی آتش» آوا: ندا و صدا ،نغمه آناهید: آناهیتا، ازبین برنده ناپاکی و پلیدی، نام ایزد آب که در اوستا به صورت دوشیزه ای بسیار زیبا و بلند بالا توصیف شده است. آمتیس: آمیتیس، نام دختر خشایار پادشاه هخامنشی که با بختنصر پادشاه بابل ازدواج کرد. آناشید: مرکب از کلمه ترکی آنا به معنای مادر و کلمه فارسی شید به معنای خورشید. دختر زیباروی مادر، مایه دلگرمی و روشنایی زندگی مادر آوینا:عشق آیدا: شاد، خوش آلا: نعمت ها، نیکی ها آنیتا: آراستگی، مهربانی، خوشرویی – آناهیتا، ازبین برنده ناپاکی و پلیدی، نام ایزد آب که در اوستا به صورت دوشیزه ای بسیار زیبا و بلند بالا توصیف شده است آنسه:مانوس، همنشین نیکو اسم دخترانه ایرانی با (ب) بَرفین: برفی، از جنس برف؛ سفید مانند برف؛ (به مجاز) زیبا چهره بَصیرا: منسوب به بصیر؛ منتسب به دانایی؛ (به مجاز) دختری که بینا و دانا باشد. بُشرا: بشارت، مژده، مژدگانی؛ از واژه های قرآنی بِهشید: تابناک و دارای فروغ و روشنایی باران: قطره های آب که بر اثر مایع شدن بخار آبِ موجود در جو زمین ایجاد می شود؛ (در عرفان) باران کنایه ازفیض حق تعالی و رحمت اوست. غلبه عنایات را نیز که در احوال سالک حاصل شود از فَرَح و تَرَح باران گویند. بارلی:بار(فارسی) + لی (ترکی) میوه دار، سودمند بنیتا: دختر بی همتای من بهکامه:مرکب از به (بهتر، خوبتر) + کامه (آرزو) بیتا:بی مانند، بی همتا، یکتا بهارناز: موجب فخر و نازش بهار بهارین: منسوب به بهار، بهاری بهدیس:مانند به (به میوه ای خوش عطر و بو) بهارا ، بهار، بهاران: فصل بهار بهارک: به معنای مانند بهار، همچون بهار؛ (به مجاز) زیبا با طراوت بهارگل: گلی که در بهار می روید. اسم دخترانه ایرانی با (پ) پامچال: گلی زینتی به رنگهای سفید، صورتی، یا نارنجی پَریوش: (پری + وش (پسوند شباهت))، مانند پری در زیبایی پَرنیان: پارچه ای ابریشمی دارای نقش و نگار؛ نوعی پارچه ی حریر که برای نوشتن به کار می بردند؛ پرده ی نقاشی پادمیرا: جاویدان، نگهبان مهر، نگهدارنده عشق پَرَند: پروین، در قدیم نوعی پارچه ی ابریشمیِ ساده و بدون نقش و نگار، حریر ساده؛ گروهی از گیاهان پَرَندیس: (پَرَن + دیس (پسوند شباهت) )، شبیه به پَرَن پَرَن، زیبارو، نرم و لطیف چون پرند پَرَنسا: (پَرَن = پروین (ستاره)، دیبای منقش و لطیف، پرنیان، پارچه ابریشمی + سا (پسوند شباهت))، شبیه ستاره پروین؛ همانند ابریشم و دیبا؛ زیبا و لطیف پَرتو: شعاعی که از منبع نورانی یا گرما ساطع می شود، درخشش، تلألؤ، روشنایی؛ اثر، تأثیر پَردیس: بهشت؛ فضای سبز و گل کاری شدهی اطراف ساختمان. پریسان: مانند پری، دختری که مثل پری زیبا است، بانویی زیبا چون پریَ پرنیا:هم معنی پرنیان پریماه: زیبا چون ماه و پری پَرنیان: پارچه ای ابریشمی دارای نقش و نگار؛ نوعی پارچه ی حریر که برای نوشتن به کار می بردند؛ پرده ی نقاشی. پانیذ: پانید، قند مکرر، شکر، شکر برگ، شکر قلم، نوعی از حلوا که از شکر و روغن بادام تلخ و خمیر می ساختند. پدیده: آنچه اتفاق می افتد یا وجود دارد و می توان آن را تجربه کرد، پدیدار، (به مجاز) شخص، چیز یا حادثه ی چشمگیر – آنچه اتفاق می افتد یا وجود دارد و می توان آن را تجربه کرد، شخص، چیز، یا حادثه چشمگیر پرگل: (به فتح پ) هر یک از گلبرگ های گل پرمون: زینت و آرایش پروا: ملاحظه، فرصت و زمان پرداختن به کاری، فراغت و آسایش، توجه پریچهر: فرشته رو، زیبا مثل پری؛ زیبارو پیچک:گیاهی زینتی که ساقه ای بالا رونده دارد. پینار: به چشمه، سرچشمه اسم دخترانه ایرانی با (ت) تَندیس: مجسمه؛ بت، تصویر برجسته، تمثال؛ (به مجاز) زیباروی. تارا: ستاره کوکب مردمک چشم تَرلان: مرغی از جنس باز شکاری را گویند؛ (در کردی) به زیبا؛ نام نوعی اسب است. مولًا در وسط نقش قالی، تذهیب، و مانند آنها به کار می رود. تِلما:گندمگون تاتیانا: تاتینا، پرنده شکاری تامیلا:از روی امیدواری، امیدوارانه؛ در برخی منابع به بخشنده تبسّم: لبخند، خنده ی بدون صدا؛ (به مجاز) درخشیدن تسنیم: رودی در بهشت (سوره مطففین) تیارا: تیه در گویش لری به معنای چشم و آرا به معنای آراینده می باشد، چشم آرا، زیبا تاتیانا: تاتینا، پرنده شکاری توتیا: از آبزیان دریایی که در بستر دریا زندگی می کند؛ گردی که به عنوان سُرمه استفاده می کنند. توسکا:توسا، درختی بلند و جنگلی که در مناطق مرطوب و کنار آب ها می روید. ترگل: گل تازه و شاداب تَرنّم: خواندن شعر، ترانه، و مانند آنها به حالت موسیقایی و معمولًا با صدای پایین، زمزمه کردن یک نغمه؛ آواز، نغمه، سرود. توتیا: از آبزیان دریایی که در بستر دریا زندگی می کند؛ گردی که به عنوان سُرمه استفاده می کنند. ترمه: پارچه ای قیمتی و گران بها توسکا: توسا، درختی بلند و جنگلی که در مناطق مرطوب و کنار آبها می روید. تَندیس: مجسمه؛ بت، تصویر برجسته، تمثال؛ (به مجاز) زیباروی. تُرنج: بالنگ؛ طرحی مرکّب از طرح های اسلیمی و گل و بوته ای که معمولا در وسط نقش قالی،تذهیب، و مانند آن ها به کار می رود، گویی از مواد معطر میوه ای از خانواده مرکبات که از مرکبات دیگر درشت تر است. تیسا:در گویش مازندران خالص تینا:در عربی (طین) به معنی گِل سرخ ترانه: سرود تکتم: نام چاه زمزم،نام مادر امام رضا،بانوی رازدار و رازنگهدار تابان: دارای نور و روشنی، درخشان، روشن تمنا: خواهش، درخواست، آرزو اسم دخترانه ایرانی با (ث) ثمره: میوه ثمینا: گران بها و ارزشمند (ترکیبی عربی -فارسی) ثمینه: گران بها ثنا:حمد، شکر، سپاس ثمر: ثمره، میوه ثمین: گران بها اسم دخترانه ایرانی با (ج) جانان: معشوق، محبوب؛ خوب جوانه: تازه، نو؛ جوان جانا:ای جان، ای عزیز جُمانه: یک دانه مروارید، یک دانه لؤلؤ؛ نام دختر ابوطالب و خواهر حضرت علی(ع) جیران:آهو؛ (به مجاز) معشوقِ زیبا؛ چشمِ زیبا (ریشه ترکی) اسم دخترانه ایرانی با (چ) چکامه: شعر به ویژه قصیده چشمه: جایی که آب زیر زمینی از آن خارج می شودچیکا:نوعی پرنده (ریشه گیلکی) چیستا: نام فرشته دانش و معرفت چکاوک: پرنده ای خوش آواز و کمی بزرگ تر از گنجشک که تاج بر سر دارد. چیچک معنی: گل اسم دخترانه ایرانی با (ح) حنا: گیاهی درختی که گل های سفید و معطر دارد، گرد بسیار نرم سبز رنگی از گیاهی به همین نام. حسنی: نیکو،پسندیده حوریا:آنکه چون حور زیباست حدیث: سخنی که از پیامبر(ص) یا بزرگان دین نقل می کنند ، داستان، سرگذشت، سخن حسنیه:نیکوتر، کار نیک، عاقبت نیکو حامده: سپاسگزار،حمدکننده خدا حسیبا:مرکب از حسیب به معنای پاک نژاد و پاکزاد و الف نسبت ، دختر با اصل و نسب حدیثه: نو و تازه حِلما: جمع حَلیم، بردباران، صبوران حلیا: آنچه در چشم خوش میدرخشد (حلی+ا) حورا: حور، زن زیبای بهشتی؛ زنِ سفید پوستِ سیاه چشم و موی. ریشه:عربی حَلیا: زیور و آرایش حنانه: ﻣﻬﺮﺑﺎﻥ ، ﺑﺨﺸﺎﯾﻨﺪﻩ ، ﺑﺴﯿﺎر ﻧﺎﻟﻪ ﮐﻨﻨﺪﻩ ، ستونی که قبل از ساختن منبر پیامبر اسلام(ص) هنگام وعظ به آن تکیه می فرمودند اسم دخترانه ایرانی با (خ) خزر: فتان – دختر که عشوه هایی زیرکانه می ریزد خزان: نام سومین فصل سال، پس از تابستان و پیش از زمستان، پاییز خوردیس:مانند خورشید، درخشان خَضرا معنی: (مؤنث اخضر) به معنی سبز، کبود، نیلگون، و آبی و سبز؛ سبزه زار، چمن زار. خاطِره: یادبود، یاد، ذهن، حافظه، خاطر. خوشیار: دوست و یار شاد و شادمان. اسم دخترانه ایرانی با (د) دُرنا: پرنده ی آب چرِ بزرگ، وحشی و حلال گوشت، کُلنگ. دِنا: قسمتی از کوهستان شمال غربی فارس که قلهای معروف به همین نام دارد؛ نام شهرستانی در شرق استان کهگیلویه و بویراحمد. دَریا: (در جغرافیا) توده ی بسیار بزرگی از آب، دریاچه، (به مجاز) شخص بسیار آگاه و دانشمند، (به مجاز) (در تصوف) حقیقت یا ذات حق دیانا: (اوستایی) نیکی رسان، نیکویی بخش؛ (در اسطورههای رومی) الهه ی ماه، جنگلها، جانوران و زایمان، همتای آرتمیس یونانی دُرسا: دُر= مروارید، لؤلؤ + سا (پسوند شباهت)، شبیه به دُر؛ (به مجاز) گران قیمت و ارزشمند. دایانا: (دایا (زر سرخ و طلا) + پسوند اسم سازِ (نا)) به معنی مثل زر سرخ و (به مجاز) زیبا روی، زیبا و گرانمایه مانند زر سرخ، همچنین نام دیگر آناهیتا الهه آب دل آرا: موجب آرامش و شادی دیگران؛ محبوب، معشوق، نام همسر دارا (داریوش سوم) و مادر روشنک بنا بر روایات ایرانی دل آرام: موجب آرامش و آسایش خاطر دلوین: رباینده دل و عشق دُرین: دُر + ین (پسوند نسبت)، از دُر، ساخته شده از دُر؛ (به مجاز) گران بها و قیمتی دنیز: اسم ترکی به معنای دریا دیبا: نوعی پارچه ی ابریشمی معمولًا رنگین. دل آسا: موجب تسکسن و آرامش دل دلناز: موجب فخر و مباهات دل دلنواز: مایه ی آرامش دل، آرامش بخش؛ نوازشگر، مهربان و دلسوز، محبوب و معشوق دینا: داور، داوری؛ (در اوستایی) دین؛ (در عبری) (= دینه) انتقام یافته؛ نام خواهر یوسف(ع) اسم دخترانه ایرانی با (ذ) ذَلفا: دختر سفید روی؛ شاعره معاصر خلفای عباسی، دختر ابیض زن و معشوقه ی نجده ی ابن اسود. اسم دخترانه ایرانی با (ر) راحیل: نام یک فرشته، راحیل عربی شدهٔ لغت عبری رَجِل به معنای بی گناه است. راحیل همسر دوم و محبوب یعقوب و مادر یوسف است. نام او در کتاب پیدایش در تورات ذکر گشته است. راحیل دختر لابان و خواهر کوچک تر لیاه است. مادر یعقوب، ربقاه ، خواهرلابان بوده است. راحیل در نزدیکی بیت لحم یهودیه مدفون است. رامینا: رامین + الف (نسبت)، منسوب به رامین؛ دخترِ طربناک رَستا: رَستن، رهیدن + ا (پسوند)، رستگار شده، رهایی یافته و خلاص شده رخساره: چهره ، صورت، گونه رایحه: عطر خوش(رایحه الجنت) ،عطر حضرت زهرا راحل: دختر مهاجر رافعه:اوج دهنده، رفیع کننده (باعث افتخار) رایان: اسم کوهی در حجاز رایا: رای، فکر، اندیشه، تأمل رُومینا: زدوده و صیقل کرده شده و جلا داده؛ پاک و پاکیزه کرده رسپینا: فصل پاییز رستاک: شاخه تازه ای که از بیخ درخت برآید روشنک:روشن، نام گیاهی است، در روایات ایرانی نام دختر دارا (داریوش سوم) که اسکندر با او ازدواج کرد. رخشان:درخشان روشان: روشن روجا: منسوب به روج (روز،آفتاب)؛ (به مجاز) زیباروی و آفتاب چهره؛ روجا نام دهی در تنکابن روناک: روشن، تابناک رونیکا: روی زیبا، زیباروی رُزا: گل رز رزیتا: نامی فرانسوی به معنی گل رز کوچک رُکسانا: روشنک، نام دختر دارا که اسکندر به موجب وصیت دارا او را به ازدواج خود در آورد. رُونیا: آن که چهره اش مثل نیاکان است؛ (به مجاز) اصیل روژیا: روز و روشنایی رویا: رویا، مجموعه ای از تصاویر، افکار و احساسات که در حالت خواب بطور غیرارادی از ذهن می گذرد، آنچه واقعیت ندارد و فقط در عالم خیال می یابد. رها: نجات یافته، آزاد ریحانه: گیاهی خوشبوی که در زمین نرم روید ریرا: در گویش مازندرانی به گوش باش، به هوش باش اسم دخترانه ایرانی با (ز) زردیس: به شکل زر زمرد:نام سنگی قیمتی به رنگ سبز زوفا: گیاهی پایا و معطر از خانواده نعناع زرگل:زرین گل زُلفا: (زلف = موی بلندِ سر، گیسو + الف (پسوند نسبت))، منسوب به زلف؛ (به مجاز) زیبایی زلف معشوق؛ ریشه عربی) زویا: زویا در زبان روس به معنی عزیز پدر می باشد. در گویش محلی طبرستان، به معنی درخشان، روشن و نورده است. معانی دیگر:زندگی، زنده، دوست داشتنی زرناز:مرکب از زر( طلا) + ناز(کرشمه) زیتون:از اسامی قرآنی و یکی از میوه هایی که در قران به آن سوگند خورده شده،نماد فلسطین و همچنین صلح و انسان دوست زیبا:آن که یا آنچه دیدنش چشم نواز و خوشایند است، دلنشین، مطبوع اسم دخترانه ایرانی با (ژ) ژینوس: باهوش، نابغه، ژینا ژاکلین: کنتس هنوت و هلند ژالین: شعله آتش ژاله: شبنم ، قطره باران که روی برگ درختان می نشیند ژیلا: ژاله تگرگ ژامک: اسم باستانی به معنای آینه ژانیا: از نام های باستانی ژیکان:قطره ی باران (به مجاز) زلال و شفاف، زیبا و آرامش بخش ژینا:باهوش، با نابغه، ژنیک ژیکان: قطره ی باران (به مجاز) زلال و شفاف، زیبا و آرامش بخش ژینا:باهوش، با نابغه، ژنیک ژرفا:عمیق، عمیق ترین یا دورترین نقطه جایی اسم دخترانه ایرانی با (س) سامیرا: سمیرا، زن بزرگوار، نام محلی در نزدیکی مکه،نام عمه شیرین در داستان خسرو و شیرین ترجمه عربی مهین بانو است ساهره: چشمه روان سالمه: بدون عیب، در کمال سلامت ساجده:دختر سجده کننده(عبادت کننده خدا) ساتین: محبوب و دوست داشتنی ساعده: دختر مددیار، یاری کننده سامیه: یعنی بانوی بلندمرتبه و از القاب حضرت زینب سامره: نام شهری در عراق که مرقد امام دهم و یازدهم در آن واقع شده است سابرینا: مژده، بشارت سارینا: خالص، پاک ساغر: ظرفی که در آن شراب مینوشند، جام شراب؛ دل عارف است که انوار غیبی در آن مشاهده میشود. سامینا: مانند مینا؛ نام گلی ساناز: نام گلی؛ کمیاب، نادره ساتیا: از نام های باستانی ایران زمین ساویز: خوش خلق و نیک خو سارگل:گل زرد سانیا: سایه روشنِ جنگل ساینا:سیمرغ ، عنقا سپینود: در شاهنامه دختر پادشاه هند (شنگل) و زن بهرام گور سپیده: روشنی کم رنگ آسمان قبل از طلوع آفتاب سپیدار: درختی از خانواده بید با برگ هایی براق ستیلا (satila):نام دختر امام موسی کاظم و لقب حضرت مریم سپینود:در شاهنامه دختر پادشاه هند (شنگل) و زن بهرام گور سِتیا: گیتی، دنیا و روزگار سَروناز: سرو نورسته، سروی که شاخه های آن به هر طرف مایل باشد؛ نام نوایی در موسیقی ایرانی سلاله: نسل، از القاب حضرت زهرا ستاره:اجسام نورانی آسمان ستایش: ستودن، تعریف سَحرناز:(عربی فارسی) زیبایی سپیده دم؛ (به مجاز) زیبا سدنا: (Sednā) سجده کننده بر خانه خدا – مرکب از سدن(عربی) به معنای سجده کردن به کعبه + ابف فاعلی (فارسی) ستاک: شاخه تازه رسته و نازک سلوا (سلوی):نوعی پرنده(بلدرچین) در قرآن که در بهشت هم هست سَروین: شبیه سَرو؛ (در کردی) روسری و چارقد سَما:آسمان سُرنا: نوعی ساز بادی سلین: نام رودخانه ای در آذربایجان که از قره داغ سرچشمه می گیرد سمن: رازقی ، یاسمن سنا: روشنایی سیمیا: بلاغت، فصاحت سندس (sandas): پارچه ای ابریشمی و لطیف، در قرآن آمده است که لباس ابرار از جنس سندس ساخته شده استدمعنی دیگرش میشه دختری که پوشاننده بهشتیان است سی گل: سی عدد گل سودابه: از شخصیتهای شاهنامه سوفیا: اسمی با ریشه یونانی به معنای خرد سوگند: قسم سونیا: (سو = نور + نیا) نورِ نیاکان، (در یونانی) خرد و عقل، دختر نور، دختری که در اجتماع رتبه بالایی داشته باشد سَهی: صفت سرو سُها: ستاره ی کم نوری در کنار ستاره ی عناق در صورت فلکی دُب اکبر که در قدیم قوت چشم و دوربینی آن را با این ستاره امتحان می کردند سوره: سوره قرآن سوین:(ترکی) شادباش – عشق، محبت، علاقه شدید سیتا: جهان، گیتی سینره: گیاهی زینتی و نیز دارویی با گل هایی که در اواخر زمستان و اوایل بهار شکوفا می شوند، پامچال فر اسم دخترانه ایرانی با (ش) شاپرک: نوعی پروانه بزرگ که معمولاً شب پرواز می کند. شادان: شاد، مسرور؛ (در حالت قیدی ) باحال شاد، شادمانه شادناز: ویژگی آن که شاد است و با عشوه و ناز است. شادیا: بانوی شاد، دختر شاد و سرخش، منسوب به شادی شکیبا: صبور، برد بار، باشکیبایی. شایلی: بی همتا شایا:شایان شبنم: از اسامی دخترانه قطره ای که شباهنگام روی برگ گل می نشیند شاینا: شاهدانه شایلین: اسمی ترکی به معنی بی همتا شادلی: شاد روی نرمخو و آرام شبدیس:مانند شب شروین: نام قلعه ی شروان، (در اعلام) نام انوشیروان دادگر، نام دو تن از پادشاهان طبرستان – نام یکی از فرزندان ملک کیوس برادر انوشیروان پادشاه ساسانی، نام یکی از سرداران معاصر شاپور ذوالاکتاف پادشاه ساسانی، نام سلسله جبالی در نزدیکی دیلم و گیلان شکوفا: شکفته شده شکوفه: گل درخشان میوه دار شمیس:خورشید کوچک شکیبا: از اسامی دخترانه به معنی صبور، برد بار، باشکیبایی شمسا:دختری که مانند خورشید است،درخشان و پرتوافشان شکرانه: شکرگزاری شمیلا: نسیم و باد شمال شوکا: نوعی گوزن بومی اروپا و آسیا؛ در مازندرانی به آهو و غزال شهگل: بهترین گل، گلِ شاهانه شمیم: از اسامی دخترانه به معنی بوی خوش شِیدا:عاشق، دلداده؛ آشفته و پریشان شیده: روشنایی ، خورشید شیلا: نام نهری در سیستان و بلوچستان که از دریاچه ی هامون به خارج از آن جریان دارد، از نام های متداول هندی شهرزاد: نام دختری زیبا در قصه هزار و یک شب شیما: زنی که روی چانه اش خال دارد ، زن زیبای عرب، نام دختر حلیمه سعدیه دایه پیامبر(ص) اسم دخترانه ایرانی با (ص) صبورا: صبور + ا (الف نسبت یا تعظیم)، به معنی بردبار، صبورصالحه: دختر و زن نیکوکار صحرا: بیابان؛ محلی خارج از منطقه مسکونی، که دارای پوشش گیاهی است. صهبا: شراب انگوری . شرابی که مایل به سرخی باشد صَبا: نسیم ملایم و خنکی که در برخی نواحی از طرف شمال شرق میوزد در مقابلِ دَبور؛ (به مجاز) پیام رسان میان عاشق و معشوق صبرا: بردباری کردن در برابر سختیها و ناملایمت ها، شکیبایی صنم: بت زیبا صوفیا: منسوب به صوفی نوایی در موسیقی صُراحی: ظرف شراب، ظرف شیشه ای شراب؛ شراب زلال؛ در تصوف مقام انس را گویند. صنوبر: نام درختی همیشه سبز صدف: از اسامی دخترانه و نوعی جانور نرم تن که قدما اعتقاد داشتند اگر قطره باران در آن جا بگیرد به مروارید تبدیل می شود، نام سه ستاره به شکل مثلث صونا: دوری از گناه ، خویشتنداری از گناه اسم دخترانه ایرانی با (ض) ضحی: سپیده صبح،در قرآن بهش قسم خورده شده اسم دخترانه ایرانی با (ط) طنان: پرطنین، بلندآوازه، مشهور طَراوت:تر و تازگی؛ (به مجاز) سامان و رونق طهورا: پاکیزه، پاک کننده ، از اسامی قرآنی (شرابا طهورا) طُلوع: دمیدن و برآمدنِ خورشید و مانند آن؛ ابتدای روز طاهره: طاهر، زن پاک و مبرا از عیب، لقب فاطمه زهرا (ع) و لقب خدیجه همسر پیامبر (ص) طنین: انعکاس صوت، پژواک؛ حالتی از صدا که دارای تأثیر و نفوذ باشد؛ خوش آهنگی طناز: از اسامی دخترانه بسیار زیبا، دلنشین و فریبنده طیلا: شرابی که از جوشاندن فشرده انگور، خرما یا مویز حاصل می شود. می پخته شده، نام زیبای پارسی. اسم دخترانه ایرانی با (ع) عادله: مؤنث عادل، بانوی با انصاف عطیه:انعام، بخشش عارفه: زن عالم و عارف عرفانه: عرفان (عربی) + ه (فارسی) مرکب از عرفان (معرفت) + ه (پسوند نسبت) عسل: مایعی خوراکی که زنبور عسل می سازد، بسیار شیرین و دوست داشتنی عطرین: منسوب به عطر، دل انگیز، معطر، خوشبو عقیله:(عربی) (مؤنث عقیل)، ۱- زن بزرگوار؛ ۲- هر چیز گرامی و ارجمند، نفیس. اسم دخترانه ایرانی با (غ) غَزل: نوعی شعر، شعر عاشقانه؛ در موسیقی ایرانی هر نوع سخن آهنگین که به آواز یا همراه سازها خوانده می شده است. غدیره: گیسوی بافته شده، مونث شده کلمه (غدیر) غزاله: نوعی آهو غوغا: صدای بلند، بانگ و فریادغزل ناز: غزل (عربی) + ناز (فارسی) مرکب از غزل (شعرعاشقانه) + ناز (زیبا) غزال: نوعی آهوی ظریف اندام و بسیار تندرو با چشمان درشت سیاه غنچه: گلی که شکفته نشده اسم دخترانه ایرانی با (ف) فائزه: نائلفرناز : دارای ناز و غمزه، زیبا و باشکوه رستگار، از اسامی قرآنی فائقه:پیروز شده فارهه: دختر زیبا و با نمک فرنیا:دارنده اصل و نسب فاتیما:فاطیما، نام شهری است در اروپا که حضرت فاطمه در آنجا ظهور کرده است فرانک: پروانه از شخصیت های شاهنامه فروغ: روشنی – پرتو فریسا: پریسا ، زیبا چون پری فارهه:دختر زیبا و با نمک فرسیما: فر (فارسی) به معنای شکوه + سیما (عربی)، آنکه صورتی باشکوه دارد. فریال: دارای اندام و هیکل باشکوه، قوی و باشکوه، مرکب از فر (شکوه) + یال (گردن، بالای بازو) فرمهر: کسی که شکوه و عظمتی چون خورشید دارد. فرشته: موجودی آسمانی فاطمه: نام دختر پیامبر(ص) ، زنی که بچه خود را از شیر گرفته باشد فردوس: از اسامی دخترانه به معنی پردیس ، یهشت فیروزه: نام سنگی قیمتی به رنگ آبی یا سبز فانیذ: قند وشکر فرانک: پروانه، از شخصیت های شاهنامه، نام دختر برزین و زن بهرام گور، نام مادر فریدون پادشاه پیشدادی و همسر آبتین فرنوشا: شکوه و عظمت ابدی ریشه:فارسی فصیحه: فصیح و گویا،بانوی فهمیده فهیمه: فهیم اسم دخترانه ایرانی با (ق) قصیده:نام یکی از قالب های شعر فارسی وعربی قاصدک: گیاهی از نوع کمپوزاسه شامل انواع متعدد است که در غالب نقاط یافت میشود، گل پیام رسان اسم دخترانه ایرانی با (ک) کاملیا: گلی درشت و زیبا سفید و صورتی رنگ که در بهار ظاهر می شود. کامیلا:محافظ معبد، نام دختری جنگجو در افسانه تروا اسم دختر کبریا: بزرگی وعظمت کاترینا:کاترین ، به معنی پاک و بی آلایش کیارا: اندوه و ملالت، میل شدید به خوردن انواع خوردنی جات کیانا: طبیعت کارولین: نام ناحیه ای در آمریکای شمالی کتایون: دختر قیصر روم و زن گشتاسب و مادر اسفندیار کرانه:ساحل گوشه کردیا:دختر کرد کلارا: چشم مردمک چشم کمند: آنچه به وسیله آن کسی را گرفتار می کنند کوثر: خیر کثیر کرشمه: ناز و غمزه، نام نوایی در موسیقی کیمیا: از اسامی دخترانه به معنی اکسیر، هر چیز نایاب و دست نیافتنی، افسون اسم دخترانه ایرانی با (گ) گلنوش: مرکب از گل + نوش (عسل)، نام یکی از لحن های قدیم موسیقی ایرانی گیسو:موی بلندسر گراناز: گران ناز گلپونه: گل های کوچک معطر به رنگ صورتی یا بنفش، پونه جوان و تازه گلسا: گلسان، مانند گل گل آرا: زینت دهنده گل، از شخصیت های شاهنامه، نام مادر روشنک بنا به بعضی نسخه های شاهنامه گیتا: گیتی گلدیس:چون گل، مانند گُل؛ (به مجاز) زیبارو و لطیف گلاره: مردمک چشم، حبه انگور گل آس : مانند گل گلوریا: با شکوه ، سرفراز گلبرگ: هر یک از اجزای پوششی گل، چهره و رخسار گیلدا:طلا گلرخ: زیبا رو ، دختری که چهره ای زیبا چون گل دارد گلسا: گلسان، مانند گلگل شید: گلی که چون خورشید می درخشد گلمهر: (گل + مهر = خورشید)، (به مجاز) آفتاب، گل خورشید، گل آفتاب، گل آفتابگردان گلناز:دارای ناز و عشوه ای چون گل گندم: دانه خوراکی غنی از نشاسته اسم دخترانه ایرانی با (ل) لاریسا: نوعی سکه زینتی که در فارس ضری می شد لیانا: بانوی درخشان و زیباروی، مرکب از لیان به معنای درخشان و الف تأنیث لاوین: نوازشگر ، آواز خواندن همراه با نوازش لادن: نام نوعی گل لینا: آبشار کوچک لامیا: نام شهری بوده است در یونان واقع در کنار خلیج لامی از دریای اژه دارای ۳۸/٠٠٠ تن سکنه. جنگ "لامیاک" که پس از مرگ اسکندر در سال ۳۲۳ م . بین یونان و مقدونیه در گرفت نام خود را از این شهر گرفته است. لبینا: نام یکی از لحن های قدیم موسیقی ایرانی لعیا: نام زن حضرت یعقوب لنیا:(فارسی- سنسکریت) دختر ملیح، نمکین، مرکب از لن (سنسکریت) + ی نسبت (فارسی) + الف لاله: گلی به شکل جام و سرخ رنگ، گونه سرخ و گلگون لبخند: خنده ، تبسم لیدا: خانم، بانوی گرامی لیلا: شب طولانی و بسیار تاریک لیا:دختر بزرگ 'لابان' که یعقوبِ پیامبر وی را به همسری قبول کرد – خجسته، نام همسر یعقوب (ع) لیندا:قشنگ، زیبا اسم دخترانه ایرانی با (م) مائده (Mā-‘ede): خوردنی، طعام، نام سوره ای در قرآن کریم ماه سمین:ماه + سمین = (به مجاز) ارزشمند ، خوب ، عالی) ماهِ خوب ، عالی و ارزشمند ؛ (به مجاز) ماه روی گران بها و ارزشمند مایسا: نام گیاهی کوچک و یک ساله که بسیار ظریف است. مانلی:مازندرانی(بمان برایم) مبینا: آشکار و روشن، از اسامی کلام وحی محدثه: مؤنث محدث، گوینده سخن مانیا: خانه و سرای امن ماهک: خوبروی کوچک، معشوقک زیباروی و یا خوبروی دوست داشتنی مایا: منش نیک، بخشنده؛ (در روم باستان) اِلهه ی فراوانی سبزه و بهار در نزد رومیان ماریا: مریم، ماریا نوعی گشتار آوا شناختی از مریم در زبان های اسپانیایی و آسیایی است. ریشه:عبری مارینا: دارنده ی هر چیز ارزشمند، جویبار، آب ماتینا: نام ساتراپ نشین ولایت تحت امر حاکم با والی در دوران هخامنشی مروا:فال نیک و دعای خیر مرسا:استوار و ثابت مالیندا: صالح, جدی,شاد ماجان:مانند ماه مارال: گوزن، آهو مرسانا: هدیه خداوند ماندانا: به عنبر سیاه؛ زن کمبوجیه ی اول و مادر کوروشِ کبیر مانا: ماندنی، پایدار؛ (در پهلوی) مانند و مانند بودن ماهرخ:کسی که چهره ای مانند ماه دارد ماهوَر: دارای صفت ماهمتینا :دختر متین و باوقار محنا: ﺑﻪ ﺣﻨﺎ ﺧﺿﺎﺏ ﮐﺮدﻩ، به ضم میم و فتح ح و تشدید نون محیا: یکی از صفات خدا ،زنده و پویا محیصا:رستگار شده ، پاک و آمرزیده (به فتح میم). در قرآن کریم به معنای محل فرار و پناهگاه آمده است (دارای ریشه پارسی و مذهبی) مروارید: در ، سنگی ارزشمند و قیمتیمژده :خبر خوش و شادی ملیکا:اسم رومی، مادر امام مهدی ملودی: توالی تعدادی از اصوات در موسیقی موژان: پر کرشمه ، خمار، گل نرگش نیم شکفته مونا :تک، یکتا، در متون ایران باستان به مُحبَّت هم معنا شده است، گل یاس، امید مهنا (mohanna ) : گوارا و خوش ملیکه: زن صاحب و مالک منیبا:بازگشت کننده به سوی حق مستانه: سرخوش وشاد مستوره: پنهان ، پوشیده مشکات:(قدیم) چراغدان، از واژه های قرآنی ، مکان نورانی – طاقی بلند که چراغ را در آن گذارند معینا: منسوب به معین، یاریگر ، کمک کننده مَهدیس: مانند ماه؛ (به مجاز) زیبارو ملیسا: زمانی بین مغرب و نماز عشا؛ ماه صَفر؛ ماهی بین آخر گرما و زمستان مرسده: زیبا ، با طراوت و خرم مهرآنا: (مهر = محبت و دوستی ، مهربانی + آنا (ترکی)= مادر)، مهربانی و محبت و دوستی مادر؛ (به مجاز) مهربان و بامحبت مِهرسا: (مهر = خورشید + سا (پسوند شباهت))، مثل خورشید؛ (به مجاز) زیبارو مَهرو: ماه رو، (به مجاز) زیبا رو مَهگل: (مَه = ماه + گل)، گلِ ماه؛ (به مجاز) زیبارو مهرانا: منسوب به مهران ، دارنده مهر مهر نوش: زیبا ، جاوید و همیشگی مهسان: همانند ماه مِهرنیا: (مهر = مهربانی، محبت + نیا)، از نژادِ مهربانان؛ (به مجاز) مهربان و با محبت مهان:منسوب به ماه مهتاج: زیبای زیبایان مه دخت: دختری که مانند ماه است مه نگار: معشوقه زیبارو مهدا: آرامش شب مهفام: به رنگ ماه مهبان: نگهبان ماه مهدیا:دختر هدایت شده مهکامه: به مجاز آرزوی زیبا رویمهرگل: آنکه در میان گل ها چون خورشید می درخشدمهربان: دارای محبت و عاطفه میشکا:در گویش مازندرانی به معنای گنجشک مینا: پرنده ای شبیه سار با پرهای رنگارنگ که به راحتی قادر به تقلید صدای انسان و حیوانات است، مرغ مقلد، مرغ مینا، (در گیاهی) گلی معمولاً سفید با گلچه های گل برگی که انواع گوناگون دارد، (در گیاهی) گیاه یک ساله و بوته ایِ این گل با برگ های دندانه دار، (در صنایع دستی) لعاب شیشه ای شفاف و رنگی که برای تزئین فلزات و کاشی مورد استفاده قرار می گیرد، نوعی شیشه رنگی به ویژه سبز که از آن انواع ظروف می سازند، (در قدیم) ظرفی که از این شیشه ساخته می شود، (در قدیم) (به مجاز) شراب، (در قدیم) کیمیا – گلی معمولاً سفید با گلچه های گلبرگی، پرنده ای شبیه سار با پرهای رنگارنگ میگل: زیبا روی مینوش: نوشنده می ، می نوشنده اسم دخترانه ایرانی با (ن) نافه: ماده ای با عطر خوش بو و پایدار نایریکا: برگزیده، پسندیده، از اسامی قدیمی ایرانی نارینا: منسوب به آتش نجلا: زنی که دارای چشمان درشت است. نازلی: ناز دار نازان: فخرکننده، نازکننده نازیلا: با ناز وکرشمه نازنین: بسیار دوست داشتنی، عزیز و گرامی، زیبا، ظریف، (به مجاز) گرانمایه، با ارزش، (در قدیم) (به مجاز) معشوق و دلبر، (در قدیم) شخص زیبا و ظریف، (در قدیم) نازکننده، نازنده – بسیار دوست داشتنی، عزیز و گرامی، زیبا و ظریف نها: عقل و خرد (اسم قرآنی) نارمیلا: (ترکی- فارسی) شکوفه، غنچه، خصوصا شکوفه گل انار نادیا: زن خوش آوتز نارگل:گل انار، آن که چون گل لطیف و زیبا است. نارین: منسوب به نار، تر و تازه نجوا:سخن آهسته نغمه: آهنگ یا ملودی نکیسا: نام یکی از رامشگران و نوازندگان عهد خسرو پرویز نیکا: چه خوب است، خوشا، نام رودی در شمال ایران نسرین: گل های زرد یا سفید خوشه ای معطر که یکی از گونه های نرگس است نسیم: باد بسیار آرام و دلپذیر نرگس: نام گلی زیبا نسترن: گلی شبیه رز به رنگ های صورتی، سفید و زرد نعیما: پر نعمت ، برخوردار نوشاد: نام شهری که زیبا رویان آن مشهور بودند نیکتا: خوب، نیکو ریشه:فارسی نگار: دختر خوش چهره نگین:سنگ یا فلز زینتی نوا: صدای موسیقی، نغمه نگارا: بانوی زیبا، دختر خوش چهره، کنایه از محبوب است. نوال: عطا، بخشش، بهره، نصیب نو بهار: بهار ، فصل رویش نیروانا: آخرین مرحله سلوک در نزد "بودا” که مرحله محو شدن جنبه حیوانی وجود و رسیدن به کمال است. نورا: نور (عربی) + ا (فارسی)، مؤنث انور درخشان، تابان نوژان: درخت صنوبر و کاج نوشین:شیرین، خوشایند، دلپذیر، گوارا، خوش گوار نیکو:خوب، زیبا نیلای: ماه نیلگون نینا:زیبایی، خوش اندامی و ظرافت نهال:درخت یا درختچه نورس نیایش:دعای همراه با تضرع و زاری نیکناز: دارای عشوه گری و زیبایی نیوشا: شنوا، شنونده اسم دخترانه ایرانی با (و) ورونیکا: نام تیره ای از گیاهان که پوپک از آن دسته است. وندا: ستایش کننده وانیا: هدیه با شکوه خداوند ویشکا: نام روستایی نزدیک رشت ویکتوریا: پیروز شدن، الهه پیروزی در روم باستان وفا: وفاداری واله: عاشق، بیقرار شیفته ونوس: سمبل زیبایی و عشق در یونان باستان وینا: رنگارنگ، روشن و آشکار ویانا: فرزانگی، بخردی، دانایی ویدا: آشکار و هویدا اسم دخترانه ایرانی با (ه) هاله:حلقه نورانی هدیه: تحفه ای که به نشانه محبت به کسی داده می شود هستی: زندگی، وجود، زندگانی هانیا:مسرور و شاد هانیه: شادمان خوش بخت هانا: داد خواهی ، امید ،بینایی هدی: هدایت شده هلما: خیلی صبور هلیا: خورشید هلن: فرانسه از یونانی روشنایی، نور، در اساطیر یونان همسر منلاس پادشاه اسپارت که جنگ تروا به خاطر او روی داد. هما: فرخنده هورناز: خورشید زیبا هیلا: پرنده ای کوچکتر از باز هیلدا: نیرومند، قوی همتا:همانند هنگامه: رخداد بزرگ هونیا: دارای نیای خوب هلنا: هلن هلناز: زیبا و خوش بو هوران: آفتابهمیلا: نام یکی از ندیمه های شیرین در خسرو و شیرین نظامی هنا: شادمانی و خوش بختی اسم دخترانه ایرانی با (ی) یکتا: یگانه ، بی نظیر یسری: راحتی، آسانی، گشایش، دختر خوش قدم (یسرا) یانا: نیکی رسان، نیکویی بخش یسنا: پرستش، بخشی از اوستا یگانه: صمیمی ، همدل یلدا: آخرین شب پاییز یافا: زیبایی، جمال، نام شهری قدیمی در ساحل مدیترانه یامین: لقب راحیل ، همسر حضرت یعقوب (مادر بنیامین و یوسف) یاسمینا: یاس و مینا گلی به رنگ های سفید، زرد و کبود
اسم های ایرانی اصیل و زیبا برای دختر
جدید ترین اسامی دخترانه ایرانییکی از دغدغه های حساس مهم هر پدر و مادری انتخاب اسم برای فرزندشان است چراکه هر دو دوست دارند شایسته ترین نام را روی فرزند خود بگذارند البته باید گفت هر پدر و مادری معیارهای خاصی برای این انتخاب مثل پر معنا بودن ، مذهبی بودن ، جدید و امروزی […]
- 1 بازدید
- بدون دیدگاه